دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»
نمیدانم پس از من هم کسی اید به سوی تو
نمی دانم به جز من بوسد آن کس خاک کوی تو
آری تو می آیی و من در قلب تو خاموش خواهم ماند
و بعد از رفتنت زین جا من از یک درد خواهم خواند
یقین دارم که می آیی
ولی شاید تو نزد من شبی در خواب می آیی
و دارویی که بعد از مردن سهراب می آیی
نمی دانم پس از مرگم که می آید کنار تو
خزان گشتم ز هجرانت که خواهد شد بهار تو
آری تو می آیی
تو می آیی شبانگاهی که من مجروح و بی حالم
ولی افسوس هرگز تو نمی پرسی ز احوالم
تو می آیی ولی سرد از کنار من گذر داری
و می پرسم ز چشمانت چه کس را در نظر داری؟
یقین دارم که می بینی در آتش سوزد این جانم
نکردی خامشم جانا فنا شد خان و کاشانم
آری تو میآیی به دیدار دل رنجیده و خونین
تبسم بر لبت جاری که هستم این چنین غمگین
یقین دارم که می آیی
همان وقتی که وصل تو شود فصل خزان من
زمان بی تو بودن ها زند آتش به جان من
تو می آیی زمانی که نمی بارد دگر باران
زمانی که ز هجرانت بخشکیده گل گلدان
تو می آیی زمانی که اثر بر من نداری تو
برای رفتم جانا زمان را در شماری تو
آری تو می آیی زمانی که در میخانه را بستم
زمانی که بدون تو شکسته جام در دستم
اری تو می آیی
یقین دارم که می آیی.............
توسط طیبه ثابتی(ساقی)
ویکتور هوگو: کسی رو که دوستش داری هر چند وقت یه بار بهش یادآوری کن که او را دوست داری!!!!!!!!!!!
دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهد یافت.
دانشجوی آمار: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته باشد، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است.
دانشجوی فیزیک: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است.
دانشجوی حسابداری: اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست.
دانشجوی ریاضی: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن.
دانشجوی کامپیوتر: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، از دستور کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که Deleteاش کنی
دانشجوی خوشبین: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن... نگران نباش بر می گردد.
دانشجوی عجول: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن .... اگر در مدت زمانی معین برنگشت فراموشش کن.
دانشجوی شکاک: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ....اگر برگشت، از او بپرس " چرا "؟
دانشجوی صبور: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ....اگر برنگشت، منتظرش بمان تا برگردد.
دانشجوی رشته صنایع: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهایش کن این کار را مرتب تکرار کن
سوأل اول : فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟ .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ: اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود. سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی.
برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی..
سوأل دوم: اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟ .
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ: اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟) شما در این مورد خیلی خوب کار نمی کنید، نه؟
سوأل سوم: ریاضیات فریبنده!!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید. عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟
.
.
.
.
.
.
پاسخ: به عدد 5000 رسیدید؟ جواب درست 4100 است. باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید. مشخصتاً امروز روز شما نیست.
شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید... تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!
سوال آخر: پدر ماری، پنج تا دختر داره:
1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono
اسم پنجمی چیه؟
.
.
.
.
.
.
جواب: Nunu
نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.
روستاهای شهرستان زرین دشت:
- روستای فرج بیگی
- روستای درهشور
- گلکویه
- مزایجان
- دهنو
- دبیران
- دروا
- خسویه
- میانده
- تاج اباد
- خلیلآباد
- ساچون -حیدرآباد
- قلعه کدویه
- زیراب
- چاه سبز
- گلوگاه
- حاجی طاهره
- چاه زبر
- بندشت
- شیخ چرخی
- پنچاه
تعداد صفحات : 3
من جز هیچکدوم از دسته هایی که تو فکر میکنی نیستم. هیچکدوم از دسته هایی هم که فکر میکنی با من نیستن. ازون دسته ادماییم که پیش خودت فکر می کنی نیستم. ازون چیزاییم که فکر می کنی نه می خورم نه می کشم. ازون پسراییم که که هرکاری می کنن نیستم،چون مثل تو نیستم ! با اون دخترایی هم که فکر می کنی نیستم،چون با کسی نیستم! چون اصلا اونجوریا نیستم ! پس از من حرف نزن...